بهاره جون مابهاره جون ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

مامان و بابای منتظر نی نی

اخرین حرف های سال 92

سلام زندگی مامانی خوبی عزیزم اومدم بگم که حسابی مامانی رو سر کار گذاشتی نمیدونم اومدی پیشم یا نه که ارزو میکنم اومده باشی جیگر گوشم بگذریم که کلی حرف دارم باهات اخه این اخرین پست  تو سال نودو دو هستش عزیز مادر فردا سال نو میشه و سال نودو دو با همه خوبیها و بدیهاش تموم میشه و یه سال جدید شروع میشه لحظه تحویل سال نودو سه ساعت 20و 20 دقیقه و 20ثانیه شب هستش عسل مامانی منم دیگه کلا کارام تموم شده یه گردگیری اساسیم دوباره انجام دادم هفت سینمم درست کردم فقط مونده بچینمش که ایشاله فردا صبح با توکل برخدا و با دلی شاد میچینم و البته کلیم عکس میگیرم برات میزارم تا یادگاری بمونه و با بابایی میشینیم دورشو کلی ارزوهای خوب میکنیم .ارزو ...
28 اسفند 1392

درودل با نی نی

سلام زندگیم خوبی عزیزترینم مامانی نمیدونم چرا این روزا اینقدر بیقرارتم بیقرار بودنت بیقرار نیومدنت تا کی بشینم تا بیایی پیشم شیرین عسل مامانی بیا دیگه دارم دق میکنم بی تابتم مامانی چقدر بگم دلم برات تنگ شده دیگه طاقتم و صبرم تموم شده عزیزم اونقدر به بابایی میگم من بچه میخوام میدونی چی میگه میگه شدی مثل اون زنه که تو فیلم خداحافظ بچه بود همش به شوهرش میگفت من بچه میخوام مرتضی تو هم هی به من گیر میدی میگی من بچه میخوام یه کم تحمل کن خدا هر وقت خودش بخواد بهمون میده ولی من نمیتونم دارم بی تو میمیرم میخوام تمام زندگیمو به پات بریزم چرا نمیایی پیش مامانی . بابایی خیلی خونسرد ولی من نمیتونم همش میگه خدا خودش بخواد میده منم اینو میدونم ...
25 اسفند 1392

تولد مامانی با تاخیر یک روزه

سلام زندگی مامانی خوبی گلم دلم برات یه ریزه شده بود عزیزم دیروز نتم تموم شد البته زودتر از موعدش اونقدر تنها بودم که نگو داشتم دق میکردم که دیگه شب بابایی اومدو زحمت کشید و شارژ کرد واسم . زندگی مامانی دیروز تولدم بود عزیزم همه واسم دعا میکردن به تمام ارزوهات برسی نمیدونستن که تمام ارزوی من اینه که تو بیایی پیشم زندگیم تورو خدا زودتر بیا تا تمام وجودمو تقدیمت کنم زندگیم . حالا میرسیم به کادوی بابایی جونی که نقدی پرداخت کردو ایشاله قراره هر وقت سر بابایی خلوت شد بریم به  سلیقه خودم یه انگشتر ناز بخرم من از بابایی توقعی نداشتم همین که به یادم بود برام کلی ارزش داره اونم الان که واقعا سرش شلوغه و هیچی یادش نمیمونه دست گلمم طب...
22 اسفند 1392

روزهای اخر سال

سلام زندگی مامانی خوبی عزیزم مامانیم خوبه و تو تکاپوی عیده مامانی من عاشق عیدم اونقدر عیدو دوست دارم هم قبل عیدو هم سال تحویلو هم تعطیلات عیدو اخه فقط تو این 13 روز عیده که بابایی پیشمو من دیگه تنها نیستم یهنی از صبح تا شب بابایی خونس دارم لحظه شماری میکنم واسه عید خریدای بابایی جونت تموم شده یه چیزایی قشنگی براش خریدیم که نگو الته بیشترش با سلیقه من بود تو مغازه اقای فروشنده همه چیزو میریخت جلوی من تا انتخاب کنم انگار واسه من بود اخه بابایی همش میگفت هر کدوم و که من بگم همونو بر میداره فروشندم گفت پس باید به شما نشون بدم خلاصه واسه بابایی کلی خرید کردیم اونقدرم خوشگل میشه میپوشه که نگو الهی فداش بشم ولی مامانی خریدای من مونده اخ...
17 اسفند 1392

تموم شد خونه تکونی مامانی

سلام عزیز دلم خوبی گلم دلم برات یه ریزه شده بود عروسکم مامانی بالاخره کارام تموم شدو فقط یه کوچولو ریزه کاری مونده و البته مبلامون اخه مامانی امسال بابایی مبلارو عوض کرد فقط به خاطر تو چون گفت اگه نی نیمون بیاد کلی مهمون میادو تازه همش میخواییم براش جشن بگیریم بزار مبلامون نو بشن  همشم استرس دارم خدا کنه قشنگ شده باشن مامانی اخه خودم رنگشو و با پارچشو انتخاب کردم بابایی میگه حتما قشنگ شده تو سلیقت خوبه وگرنه منو انتخاب نمیکردی فدای این باباییت بشم که همه چی رو به خودش ربط میده . خلاصه مامانی خیلی خسته شدم احتیاج دارم چند روزی استراحت کنم  ولی خوب هنوز کلی کار دارم چون هنوز خرید نکردم و هفت سینمم درست نکردم اخه مامانی هر...
12 اسفند 1392

حال این روزای مامانی

سلام عزیزکم مهربونم مونس و همدمم دیگه باهم اشتی کردیم عزیزم هر چند از اولشم قهر نبودیم فقط یه خورده دلم گرفته بود والا کی راضی میشه با دردونش قهر کنه مامانی حالا بگم از حال و روز خودم که از هفته پیش افتادم به جون خونه و دارم خونه تکونی میکنم که هم حالم خوب بشه و اون موضوع  رو یادم بره هم خوب داره عید میاد و طبق عادت هر ساله باید همه جا تمیز باشه منم که وسواسی دارم از پا میفتم مامانی منی که همیشه تا لنگ ظهر خواب بودم حالا از صبح الطلوع که بابایی رو راهی میکنم پا میشم به  کار کردن تا شب فقط وغاسه نمازو دعا خوندن یکم میشینم وگرنه مثل تراکتور کار میکنم تا زودتر تموم بشه خدارو شکر اتاق خوابارو تموم کردم و اشپزخونم تقریبا تمو...
6 اسفند 1392
1